مصائب شب عاشورا
هر که بیرونی بُد از مجلس گریخت رشـته الـفـت ز هـمراهان گسیخت دور شـد از شـکّـر سـتـانـش مـگـس وز گـلـستان مـرادش، خـار و خس خــلــوت از اغــیــار شـد پـرداخـتـه وز رقـیـبـان، خـانـه خـالی ساخـته پیر میخواران، به صدر اندر نشست احـتـیـاط خـانـه کـرد و در بـبـست محــرمــانِ راز خـود را خواند پیش جمـله را بنـشاند، پیـرامون خویش بـا لـب خـود گـوشـشـان انـبـاز کـرد در ز صندوق حـقـیـقـت، بـاز کرد جمله را کرد از شراب عـشق، مست یــادشــان آورد آن عــهــد الــسـت گــفــت شــابـــاش ایـن دل آزادتـــان بــاده خــورهـسـتـیـد، بـادا یـادتـان یـادتـان بـاد ای به دلـتـان شـور مـی آن اشـارت های ســاقـی پـی ز پـی ایـنک از هر گـوشـه یی جـّـم غـفـیر مر شـما را می زند ساقـی صفـیـر کاین خــمــار آن بـاده را بـد در قـفـا هان و هـان آن وعـده را بـاید وفـا گــوشــۀ چــشـمـی نــمــایـد گـاه گـاه سوی مستان میکند، خوش خوش نگاه |